یادداشت دکتر قهرمانی به مناسبت " 18 دسامبر: روز جهانی زبان عربی"

8512 بازدید

دکتر علی اصغر قهرمانی مقبل عضو هیات علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی به مناسبت " روز جهانی زبان عربی " یادداشتی منتشر کرده است که در ادامه می خوانیم:

 

بسمه تعالی

چرا باید عربی بخوانیم؟

بعید می‌دانم که هیچ معلم درس عربی، بارها با این پرسش سمج و جدی دانش‌آموزان خود مواجه نشده باشد که: «خانم/ آقا، چرا باید عربی بخوانیم؟»
البته پاسخ معلمان به این پرسش متفاوت است. برخی بدون تلاش برای اقناع دانش‌آموزان و با تحکم معمول پاسخ می‌دهند که جزء درس‌هایتان است و چاره‌ای ندارید جز خواندن آن. برخی دیگر با استعانت از غول کنکور پاسخ می‌دهند که عربی در کنکور اهمیت ویژه‌ای دارد و نقطه ضعف اغلب کنکوری‌هاست و اگر دانش‌آموزی آن را جدی بگیرد، او را پیش می‌اندازد. تعداد دیگری از معلمان هم دانش‌آموزان را به صبر و بردباری فرا می‌خوانند و اگر کاریزمایی داشته باشند دانش‌آموزان جذب شخصیت آن‌ها می‌شوند و به دلیل علاقه به دبیر، درس عربی را می‌پذیرند و پیش می‌روند.
حقیقت آن است که وجدان جامعۀ ما در سال‌های اخیر با این پرسش که بی‌محابا بر زبان دانش‌آموزان امروز جاری می‌شود بیش از قبل، مواجه شده است و با توجه به تغییراتی که در جامعه شکل گرفته است، باید در پاسخ دادن به این پرسش تجدید نظر شود، به طوری که پاسخ صد سال قبل و یا پنجاه سال قبل و یا حتی سی سال قبل، نسلِ پرسش‌گرِ امروز را قانع نمی‌کند. نسلی که اثبات کرده است اگر از چیزی به اقناع نرسیده باشد، مثل نسل قبل به آن گردن نمی‌نهد، بلکه نسبت به آن واکنش نشان داده و آن را پس می‌زند.
زبان عربی مانند دیگر زبان‌های دنیا یک زبان است و برای ما ایرانیان می‌تواند دو کارکرد داشته باشد و دو نقش مهم ایفا کند: نخست اینکه ابزار درک متن باشد و دیگر اینکه ابزار ارتباط با گویشوران آن زبان باشد. 
به دلیل رابطۀ تاریخی پارسیان و تازیان و به دلیل مشارکت چشم‌گیر ایرانیان در ساختن تمدن اسلامی که زبان عربی، زبان اولِ این تمدن بوده است، امروزه نگاه غالب بر زبان عربی در کشور ما، نگاهی تاریخی است. زبان عربی ابزاری برای درک متون اسلامی پیشین، اعم از متون مقدس و دیگر متونی است که از دیرباز تا کنون بر محور متون مقدس نگاشته شده است. از طرف دیگر به دلیل آمیختگی زبان و ادبیات فارسی با زبان و ادبیات عربی، هدف مهم دیگر از آموزش زبان عربی در کشور ما، فهم صحیح و دقیق متون ادبی فارسی است. این نقش زبان عربی همان چیزی است که در اصل شانزدهم قانون اساسی بر آن تصریح شده است: «از آن جا که زبان قرآن و علوم معارف اسلامی عربی است و ادبیات فارسی کاملاً با آن آمیخته است، این زبان باید پس از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاس‌ها و در همه رشته‌ها تدریس شود».
همانطور که ملاحظه می‌شود همان نگرش نخست بر این اصل قانون اساسی حاکم است. اما پرسشی که جامعۀ امروز برابر این نگرش طرح می‌کند آن است که چرا تعمیم آموزش عربی در این سطح گسترده، باید اعمال شود، به ویژه اینکه از یک سو مسلط شدن بر این زبان -که از قضا از زبان‌های دشوار به شمار می‌آید- در اثنای آموزش در مدارس تقریباً ناممکن است و از طرف دیگر با وجود ترجمه‌های متعدد از متون دینی، به ویژه قرآن کریم و نهج البلاغه، برای افراد علاقه‌مند به این متون، ولی ناآشنا به زبان عربی، به قدر کفایت وجود دارد. پس چه نیاز است که میلیون‌ها دانش‌آموز، این همه وقت خود را در شش یا هفت سال برای آموزش عربی صرف کنند که پس از آن، نه توان استنباط و استدلال از متون دینی را خواهند داشت و نه قادر خواهند بود در صورت نیاز، یک جمله به زبان عربی بیان کنند. به نظر می‌رسد که امروزه پس از گذشت چندین دهه از این نگرش حاکم، گسترش و تعمیم دادن زبان عربی، نه تنها باعث نشده است توانایی جامعه در زبان عربی، آنچنان که تصور می‌شد و توقع می‌رفت، چندان ارتقا یابد، بلکه باعث شده است در نزد جمع کثیری نسبت به عربی دلزدگی شدید ایجاد شود.
فراموش نکنیم وقتی دانش‌آموز از معلم خود می‌پرسد که: «چرا باید عربی بخوانم؟» این سؤال در بسیاری موارد از خانه‌ای که دانش‌آموز در آن نفس می‌کشد نشأت می‌گیرد. در پاسخ به این پرسش والدین بیش از آن که طرف معلم را بگیرند، طرف فرزند خود هستند، یعنی اینکه پدر و مادر آن دانش‌آموز نیز، در زمان تحصیل با این پرسش مواجه بوده‌اند. هر چند جرأت نسل جدید را نداشته‌اند که صریح و بی‌محابا از معلم خود بپرسند، اما از خود پرسیده‌اند و تجربۀ زیستۀ بسیاری از آن‌ها می‌گوید که آموختن این زبان در طول سالیان مدرسه، اگر نه بی‌فایده، قطعاً کم‌فایده بوده و ارزش این همه وقت صرف کردن را نداشته است. آموختن این حجم از قواعد دشوار عربی اعم از صرف افعال در زمان‌های مختلف و در 14 صیغه و آموزش معتلات، و علامات اِعراب اصلی و فرعی و...  چه سودی برای کسی داشته است که نه می‌خواسته است در آینده ادبیات بخواند و نه علوم قرآنی و نه حتی تاریخ یا فلسفه، بلکه می‌خواسته است مهندسی برق بخواند و یا ریاضیات و یا فیزیک و شیمی؟
گسترش دادن موضوعی که جامعه از آن به اقناع نرسیده باشد، نه تنها مفید فایده نخواهد بود، بلکه در گذر زمان به زیان آن موضوع تمام خواهد شد. در حال حاضر تعداد قابل توجهی از دانش‌آموزان می‌پندارند که به اجبار باید زبان عربی را بخوانند و نه معلم و نه والدین و نه شرایط زبان عربی در جامعه، قادر به اقناع کردن آن‌ها نیست. به ویژه این که اکنون در نزد اغلب مردم چنین تصور می‌شود که زبان عربی از حمایت حکومتی برخوردار است و حکومت به آن به صورت نور چشمی نگاه می‌کند. این امر نیز باعث شده است که کسانی با حاکمیت و یا باورهای دینی زاویه پیدا کرده‌اند، نسبت به زبان عربی واکنش منفی نشان دهند. 
البته از یک قرن پیش یعنی زمانی که زبان عربی به عنوان اصلی در قانون اساسی ننشسته بود، هر چند آموزش عربی به این گستردگی نبود، ولی این زبان دل علاقه‌مندان خود را ربوده بوده است. به طوری که از بزرگان نسل قبل کمتر کسی را سراغ داریم که با زبان عربی انس و الفتی نداشته باشد. از دهخدا و ملک الشعرا و فروزانفر گرفته تا معین و شهریار و زرین‌کوب و شفیعی کدکنی و دیگران بسیاری، همه شیفتۀ زبان عربی بوده‌اند. اما اکنون سال‌هاست منتظریم این گستردگی عربی، یک محمد محمدی ملایری و یا آذرتاش آذرنوش تحویل جامعه بدهد، اما همچنان چشم‌انتظاریم و امیدوار، امید آن می‌رود که نامیدمان نکند.
جفای دیگری که به زبان عربی شده است این است که با پررنگ کردن نقش اول آن، نقش دوم زبان عربی به محاق رفته و نادیده انگاشته شده و جامعه از آن بی‌خبر مانده است و آن نقش ارتباطی عربی است. در حالی که حدود نیم‌میلیارد گویشور عربی در جهان وجود دارد، مبنای آموزش عربی در مدارس، برای ایجاد ارتباط با اهل آن زبان نیست. به اختصار می‌توان گفت که مشکل اساسی اینجاست که زبان عربی در ایران آنچنان که باید و شاید به «معاصریت» در نیامده است. واقعیت آن است که این جفا در حق زبان عربی نیست، بلکه در حق جامعه بوده است. 
از هم‌وطنان عرب‌زبان عزیز خودمان که بگذریم، کشورهای عرب زبان، طولانی‌ترین مرزهای جغرافیایی ما را تشکیل می‌دهند. کشورهایی که خواه ناخواه همسایگان ما بوده و خواهند بود. کشورهایی که رقبای ما هستند و دنیای متلاطم سیاست گاهی آن‌ها را دوست و گاهی نیز با کمال تأسف تا حد دشمن معرفی می‌کند. علاوه بر کشورهای همسایه، دیگر کشورهای آسیایی و آفریقایی عرب‌زبان که تعداد آن‌ها متجاوز از 20 کشور می‌شود. مشکل این است که این گستردگی آموزش عربی، به دلیل غفلت از نقش ارتباطی زبان، هیچ شناخت قابل اعتنایی از کشورهای عرب‌زبان، به ویژه همسایگان نمی‌دهد. متأسفانه و صد متأسفانه دانش‌آموز از معلم تاریخ خود و یا از والدین خود، عرب را سوسمارخور می‌شنود و از طرف دیگر می‌بیند که قطر میزبان مهم‌ترین رخداد ورزشی جهان، یعنی جام جهانی فوتبال است و دبی با آن ساختمان‌های سر به فلک کشیده، کعبۀ آمال برخی توریست‌های ایرانی و غیر ایرانی شده است. از طرف دیگر بسیاری از کشورهای استعمارگر سالیان دراز از اختلاف میان عرب و عجم سود برده و می‌برند و بر این اختلافات دامن می‌زنند و از شکاف تاریخی میان عرب و فارس سوء استفاده می‌کنند. زمینۀ این سوء استفاده با عدم شناخت امروزین فراهم می‌شود که متأسفانه در آموزش ما جایی برای آن در نظر گرفته نشده است. برای شناخت بهتر نیازمند دیپلوماسی فرهنگی هستیم. به طور مثال هنوز بسیاری از مردم ما نمی‌دانند که رمان‌های عربی در جهان چه جایگاهی پیدا کرده است. 
از طرف دیگر اگر در برنامه‌ریزهای کلان کشور، کشورهای عربی کشورهای هدف برای فعالیت‌های اقتصادی از جمله صادرات می‌بودند و دیپلوماسی سیاسی نیز به کمک اقتصاد آمده بود، آن وقت زبان عربی می‌توانست نقش دوم خود را به طور مؤثر ایفا نماید و چه بسا افرادی که اکنون دل خوش چندانی از عرب و زبان عربی ندارند، به منظور فعالیت‌های اقتصادی، مشتاقانه به دنبال آموختن زبان عربی بودند. همان چیزی را که امروزه در کشورهایی مانند کرۀ جنوبی شاهد هستیم. آموزش زبان عربی در کرۀ جنوبی از اولویت‌های سیستم آموزشی به شمار می‌آید تا حدی که امروزه زبان عربی به عنوان زبان دوم در کره در نظر گرفته شده است و جامعۀ کره به آن اقبال شگفتی نشان داده است. این در حالی است که میان کشورهای عربی و کره مشترکات تاریخی چندانی وجود ندارد و زبان عربی در آن به منظور شناخت کشورهای عرب‌زبان برای فعالیت‌های اقتصادی است. حقیقت آن است که اهداف اقتصادی نقش بسیار بارزی در اهمیت دادن به یک زبان ایفا می‌کند و تا زمانی که اقتصاد ما در جهان دچار تلاطم و نوسانات باشد، امید آن نمی‌رود که اهمیت زبان عربی برای جامعۀ ما هویدا شود. 
در این میان تنها گروه‌های زبان و ادبیات عربی در کشور هستند که شعلۀ خُرد زبان عربی را برای ایجاد ارتباطات اجتماعی و فرهنگی را همچنان روشن نگاه داشته‌اند و در کنار جایگاه تاریخی زبان عربی در کشور، تا آنجا که سرفصل دروس اجازه می‌دهد، استادان رشته، در کنار صرف و نحو و مهارت‌های زبانی، ادبیات معاصر اعم از شعر نو و سپید و داستان و رمان عربی را به دانشجویان آموزش می‌دهند و فضای نسبتاً متشنج میان ما و برخی کشورهای عربی را تلطیف می‌بخشند و امید آن روزی را می‌کشند که از قابلیت و توانایی این زبان و گروه‌های متولی آن یعنی گروه‌های زبان و ادبیات عربی کشور در عرصه‌های مختلف از جمله اقتصاد و فرهنگ و سیاست خارجی بهره گرفته شود و این گروه‌ها بتوانند به صورت عملی زبان عربی را در خدمت منافع ملی کشور معرفی و ملاحظه کنند. البته ایفای چنین نقش مهمی در زمان مقرر، مستلزم آن است که استادان این گروه و دانشجوی آن به ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی فرصت و امکان آن را داشته باشند از مسیر تبادلات علمی، همچون حضور در محافل علمی مشترک، مانند همایش‌ها و فرصت‌های مطالعاتی، بر شناخت دقیق و عمیق خود از ادبیات و فرهنگ کشورهای عربی‌تبار و عرب‌زبان بیفزایند. 
چنین باد.
 

میتوانید این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید: